.

۱۳۹۲ فروردین ۱۴, چهارشنبه

حکومت مستضعفین؛ داستان پيرمرد زباله جمع کن

روزنامه خراسان: در حال بيرون آمدن از فروشگاه نزديک منزل مان بودم که پيرمردي که کيسه زباله اي بدوش مي کشيد را دربرابر خود ديدم. معلوم بود که تقاضاي کمک دارد مثل هميشه در مواجهه با اين قبيل افراد، دچار ترديد شدم که بايد چه نوع رفتاري با وي داشته باشم . خيلي سريع به قيافه پيرمرد نگاهي انداختم در او اثري از اعتياد يا مواردي شبيه به آن نديدم ظاهرا او از افرادي بود که در ميان زباله ها به دنبال مواد پلاستيکي براي فروش مي گردند. با دادن صدقه اي ناچيز از کنار او گذشتم اما نمي دانم چرا خلاف هميشه قيافه پيرمرد در ذهنم باقي ماند نمي دانستم که خداوند برايم در حال تدارک ديدن درسي بزرگ است.
فرداي آن روز در حاليکه تنها چند لحظه اي از زمان اذان نگذشته بود از منزل بيرون آمدم. چند قدمي بيشتر نرفته بودم که ناگهان... لحظه اي درنگ کردم. نه، اشتباه نمي کردم.
بي ترديد همان پيرمرد بود. ايستاده بود در حالي که کيسه زباله در کنارش خودنمايي مي کرد اما هيچ حاشيه اي نمي توانست زيبايي تاثيرگذار و تکان دهنده حالت پيرمرد را تحت الشعاع خود قرار دهد. دست هاي پيرمرد به قنوت بلند شد. آري او نماز مي خواند، کنار خيابان و تنها لحظاتي پس از اذان. روشن بود که اصرار دارد نماز اول وقتش لحظه اي تاخير نيفتد و با توجه به زماني که نماز را شروع کرده بود حتما بايد پيش از اذان وضو گرفته باشد.
برخودم لرزيدم. بي اغراق احساس کردم دارم انساني را مي بينم که در اوج فقر و نداري و در بدترين شرايط اقتصادي در اوج عزت در پيشگاه الهي است. نمي خواهم بزرگ نمايي کنم و او را انساني متعالي بدانم که تشخيص اين مسئله در اندازه بزرگان است اما نمي توانم احساس کوچکي خودم را دربرابر چنين افرادي کتمان کنم. همان فردي که ديروز من او را محک مي زدم که به او چند ريالي بدهم يا ندهم ، حالا به نظرم چنان جايگاهي در پيشگاه الهي دارد که من بايد سال ها و سال ها تلاش مي کردم تا شايد به درجه اي از آن جايگاه دست پيدا کنم. گويي صداي مولا علي در خطبه قاصعه نهج البلاغه را دوباره مي شنيدم آن زمان که از خطرات "کبر" مي فرمود و تلاش ويژه اي که شيطان براي از بين بردن امثال من از اين طريق مي کند. با خود گفتم خدايا يعني چند نفر از افرادي که در اطراف من هستند و من براثرغفلت خود را برتر از آن ها مي بينم کساني هستند که بايد من کوچکي آن ها را بکنم. يعني مي شود با اين درس بزرگي که به من دادي از اين پس من به توصيه امامان معصوم باور داشته باشم و خود را کمتر از همه بندگاني که با من ارتباط دارم ببينم حتي از زباله جمع کن ها...

هیچ نظری موجود نیست: