سنى نيوز: گروهی از فعالان حقوق بشر اهل سنت ایران در نامه ای به احمد شهید، وضعیت اهل سنت را بصورت مستند بین کرده اند.
متن این نامه به شرح ذیل است؛
جناب آقای دکتر احمد شهید؛ گزارشکر ویژه حقوق بشر ملل متحد
با سلام و درود
لازم
می دانیم از تلاشها وزحمات شما و همکاران گرامیتان در انعکاس دردها و رنج
های ملت ایران و پیگیری موارد نقض حقوق اقشار ملت ایران و اقلیت های قومی و
مذهبی تشکر نموده و مزید توفیق برایتان آرزو کنیم.
از
اینکه موارد نقض حقوق اهل سنت ایران که بزرگترین اقلیت مذهبی کشور هستند و
در سالهای اخیر شاهد بیشترین موارد نقض حقوق اولیه خود بوده اند، انعکاس
بسیار کمی در گزارشتان داشته است متعجب شدیم، هرچند این امر با توجه به
تاکیدی که بر مستند بودن گزارش ذکر کرده اید تا حدودی قابل درک است، اما
باید توجه داشته باشید که اهل سنت ایران بیشتر در مناطق حاشیه ای و محروم
سکونت دارند و از بی توجهی رسانه ها و نهادهای مدنی رنج می برند و از این
رو مشکلات شان و موارد نقض حقوق بشر در این مناطق به آنصورت که در شهرهای
بزرگ و مرکزی ایران مورد توجه افکار عمومی جهان قرار می گیرد، انعکاس نمی
یابد، در چنین شرایطی تنها تریبون دفاع از حقوق این مردم مراکز دینی و
رهبران مذهبی هستند که در سالهای اخیر مراکز دینی و مساجد اهل سنت با
محدودیتهای فراوان و بعضا تعطیلی و تخریب مواجه بوده اند و رهبران دینی
نیز ممنوع الخروج و ممنوع المصاحبه شده اند، در این مناطق حتی وجود
وبلاگنویسان و فعالان اجتماعی تحمل نمی شود ودر سالهای اخیر بسیاری از این
جوانان زندانی و اعدام شده اند( یک نمونه از این اقدامات دستگیری و اعدام
روزنامه نگار و فعال مدنی یعقوب مهرنهاد است که اردیبهشت سال 1386 دستگیر و
پس از تحمل زندان و شکنجه در تاریخ 14/5/1387 در زاهدان اعدام شد).
جوانان
بلوچ با اتهاماتی نظیر حمل مواد مخدر، عضویت در گروههای پیکارجو، شرارت و
اتهامات واهی دیگر، دستگیر و پس از تحمل وحشیانه ترین شکنجه ها بدون
برخورداری از محاکمه علنی و داشتن وکیل اعدام می شوند، خانواده ها نیز با
تهدید و ارعاب مجبور می شوند پیکر فرزندانشان را شبانه و در حضور ماموران
امنیتی دفن نمایند، برخی از این خانواده ها هیچگاه جنازه فرزندان شان را
نمی بینند، در سالهای اخیر بسیاری از این جنازه ها مدتها بعد در زمین های
متروک خارج از شهر زاهدان پیدا شده اند.
حضرتعالی
اطلاع دارند که علمای اهل سنت توسط دادگاه ویژه روحانیت محاکمه و زندانی و
یا اعدام می شوند در حالی که دسترسی به پروندهایشان حتی توسط وکلا هم
امکان پذیر نیست و در بسیاری موارد از آنها تعهد گرفته می شود که در مورد
آنچه با آنها انجام شده سخنی نگویند والا با بدتر از آن مواجهه خواهند شد.
از
موارد دیگر نقض حقوق اهل سنت می توان به گروگانگیری نزدیکان و اعضای
خانواده رهبران دینی اشاره کرد که به عنوان اهرم فشاری جهت خاموش نمودن
این صداها استفاده میشود (نمونه ای از این اقدام دستگیری اسماعیل ملازهی
داماد مولانا عبدالحمید امام جمعه زاهدان است که در تاریخ 10-8-1389 دستگیر
و به 6 سال زندان محکوم گردید)
موارد
فوق در بلوچستان شرایطی به وجود آورده است که اغلب قربانیان شکنجه و
خانواده های اعدام شدگان از ترس انتقام گیری کور رژیم جرات بازگو نمودن
ظلمی که به آنها رفته را ندارند و می توان گفت که جامعه اهل سنت و مخصوصا
ملت بلوچ قربانیان خاموش این سرزمین هستند. در چنین شرایطی این انتظار که
مدارک کافی به دست حضرتعالی برسانند کاملا غیر عملی است.
حکومتی
که حتی به نماینده ویژه شورای حقوق بشراجازه بازدید و بررسی نمی دهد چگونه
به قربانیانی که از داشتن وکیل هم محروم بوده اند اجازه انتشار اطلاعاتی
در مورد شکنجه و کشتار فرزندانشان می دهد؟!
نکته
عجیب دیگری که نمی توان از آن چشم پوشید این است که حتی برخی از مظالم
که به هرجهت انعکاس یافته و رسانه های معتبر دنیا نیز به آن پرداخته بودند
در گزارش شما مورد غفلت واقع شده اند که این امر تا حد زیادی موجب دلسردی
جامعه اهل سنت ایران شده و امیدهای آنان به احقاق حق و بهره مندی از یک
حمایت بین المللی را به یاس مبدل ساخته است.
در
اینجا و براساس وظیفه خود برخی از همین موارد مستند و مورد توجه رسانه های
جهانی را به استحضار حضرتعالی می رسانیم و انتظار داریم آن مقام عالی با
توجه به امکاناتی که دارند و تیم خبره ای با شما همکاری می کنند ترتیبی
اتخاذ نمایند که رژیم ایران به دلیل نقض حقوق اولیه این ملت مسوول قرار
گیرد مطمئنا در چنان صورتی است که این ملت امیدوار شده و مواردی از بدترین
نوع نقض حقوق بشر به سمع و نظر جهانیان خواهد رسید.
هرچند
سابقه اعمال تبعیض و ظلم علیه اهل سنت ایران به سالهای اخیر محدود نبوده و
تاریخچه ای فراتر از عمر جمهوری اسلامی دارد، "قتل های زنجیره ای علما و
روشنفکران اهل سنت در داخل و خارج از کشور، قتل عام مردم ترکمن شهرستان
گنبد در سالهای آغازین انقلاب، تخریب مسجد جامع شیخ فیض ویورش به مسجد مکی
زاهدان وکشتار مردم این شهر در داخل مسجد در سال 1372 از نمونه های بارز
آن هستند" برخی از این حوادث که حتی در دوران اصلاحات و ریاست جمهوری
آقای خاتمی اتفاق افتاد هیچگاه مورد توجه و پیگیری قرار نگرفته است، که
البته نیاز به بررسی و پیگیری دارد اما ما در این نامه به دلیل عدم دستری
به همه مدارک تنها وضعیت موجود را مورد بررسی قرار داده و به موارد نقض
حقوق اهل سنت و اقوام بلوچ، کرد، عرب و ترکمن در سالهای اخیر پرداخته ایم .
آموزش وپرورش
باوجود
تصریح قانون اساسی جمهوری اسلامی در اصول 12 و 15 بر لزوم برخورداری
مذاهب اهل سنت و اقوام ایرانی از حق آزادی تعلیم و تربیت و مراسم دینی
وهمچنین لزوم آموزش زبان مادری در مدارس دولتی در مناطق قومی، این اصول
همواره و در تمامی دولت های بعد از انقلاب نادیده گرفته شده و فرزندان اهل
سنت از آموزش احکام دینی و همچنین آموزش فرهنگ و زبان مادری خود محروم
هستند، اقوام بلوچ، کرد، ترک، عرب و ترکمن از آموزش زبان مادری در مدارس
دولتی و خصوصی برخوردار نیستند.
سیاست
دشمنی با زبان و ادبیات اقوام غیر فارس هرچند میراث رژیم گذشته است اما پس
از انقلاب با شدت بیشتر و اهداف مذهبی صورت می گیرد، دانش آموزان سنی مذهب
در نظام آموزشی رژیم مجبور به فراگیری آموزه های شیعی هستند که اغلب حاوی
توهین به مقدسات آنها است و حتی مدارس غیرانتفاعی نیز ملزم به پیروی از
چنین رویه ای هستند.
تنها
مدارسی که به صورت مستقل به آموزش احکام دینی اهل سنت می پردازند مدارس
دینی هستند که گرچه کاملا مردمی هستند و هیچگونه بودجه حکومتی دریافت نمی
کنند اما در سالهای اخیر با محدودیتهای فراوان و خطر تعطیلی و تخریب مواجه
هستند.
رسانه ملی
اهل
سنت ایران نه تنها هیچگونه سهمی در رسانه ملی اعم از سراسری و استانی
ندارند بلکه مدام شاهد توهین و تحقیر از شبکه های مختلف این رسانه هستند،
(سریال مختارنامه که اخیرا از این رسانه پخش شد یکی از نمونه های آن
است)آنها همچنین از داشتن کانال های خصوصی برای نشر مسایل دینی و فرهنگی
خود محرومند.
اهل
سنت در زمینه نشر کتاب و مطبوعات نیز با محدودیت ها و سانسور مواجه اند در
حالی که همه ساله کتابهایی با محتوای توهین آمیز به مقدسات اهل سنت به
صورت رایگان در مناطق سنی نشین منتشر و پخش می گردد( از جمله کتابهای شبهای
پیشاور، آنگاه هدایت شدم وغیره.. به اضافه ویدیوهای توهین آمیز آخوندان
تندروی شیعه مثل قزوینی و دانشمند وغیره به صورت وسیع در این مناطق منتشر
می گردد).
تغییر بافت جمعیت
سیاست
برهم زدن توازن جمعیتی در استانهای با اکثریت سنی مذهب و اقوام غیر فارس
برنامه ای است که تقریبا در همه دولتهای نظام جمهوری اسلامی و حتی پیش از
آن وجود داشته است و یکی از خطرناکترین پروژه ها علیه اقوام غیر فارس می
باشد که در زمینه های مختلف و با جدیت در حال پیگیری است.
-تقسیم
اراضی و واگزاری آن به شیعه های غیر بومی؛ در اغلب شهرهای سنی نشین زمین
های شهری توسط سازمان مسکن وشهرسازی در غالب تعاونی ها و انبوه سازان به
پیمانکارانی که اغلب شیعه هستند واگذار می گردند، بخش عظیم دیگری نیز بین
کارمندان دولت و افراد نظامی و انتظامی توزیع می گردد که بازهم به دلیل
حضور کمرنگ مردم بومی و سنی مذهب در این ادارات ونهادها این زمین ها به
افراد غیر بومی و غالبا شیعه مذهب تعلق می گیرد، علاوه از این اراضی اطراف
شهرها از جمله زاهدان تا شعاع 30 کیلومتری از صاحبان اصلی سلب مالکیت شده
و عمدتا توسط نهادهای نظامی از جمله سپاه، نیروی انتظامی و برخی افراد
وابسته و ذی نفوذ تملک شده اند، همچنین برخی از محله های قدیمی این شهر به
بهانه نداشتن مجوز ساخت در سال 86 تخریب گردیده و اراضی آن به افراد دیگری
واگزار گردیده است، اراضی حاصلخیز کشاورزی نیز به همین شیوه ابتدا به بهانه
ی ملی شدن از صاحبان اصلی سلب مالکیت و سپس به افراد دیگر و عمدتا شیعه و
غیر بومی واگزار گردیده اند درحالی که برخی از این اراضی دارای اسناد
مالکیت چندین ساله و موروثی هستند، از جمله اراضی حاصل خیز دشتیاری،
باهوکلات و زمین هایی که در حوزه سد پیشین قرار دارند.
-کشتار
سازمان یافته؛ پدیده اعدام در ایران مساله جدیدی نیست و این کشور در این
زمینه دارای رکورد است اما آنچه مورد غفلت قرار گرفته کشتار سازمان یافته
ای است که در سکوت مطلق خبری برعلیه یک قوم و مذهب در جریان است، این
اعدامهای فله ای که از آغاز انقلاب شروع شده و ادامه دارد در گذشته با
اتهام قاچاق مواد مخدر انجام می شد واخیرا با برخی عملیات گروه موسوم به
جندالله جنبه سیاسی،امنیتی نیز به خود گرفته و توجیه بیشتری برای دولتمردان
ایجاد نموده است. رژیم جمهوری اسلامی که خود یکی از بزرگترین متهمان
تروریسم بین المللی است جوانان بلوچ را به اتهام تروریست بودن قتل عام می
کند، بخشی از این اعدامها جهت خشنودی وایجاد روحیه در میان متعصبین شیعه به
صورت علنی و با شعارهای فرقه گرایانه در ملاء عام اجرا می گردد اما بخش
بزرگتر به صورت مخفی و در داخل زندانها و زیرشکنجه انجام می شود همچنین
جهت فریب افکار عمومی و سرپوش گذاشتن روی جنبه های مذهبی و قومی این
کشتارها برخی از متهمین جهت اجرای حکم اعدام به خارج از بلوچستان و عمدتا
به شهرهای تهران، کرج، مشهد، کرمان، بیرجند..... اعزام می گردند بگونه ای
که با یک نگاه گذرا می شود پی برد که تعداد قابل توجهی از اعدام شدگان در
شهرهای مذکور بلوچ و سنی مذهب هستند به عنوان مثال از 5 نفری که در تاریخ
18 و 19 آوریل 2010 در کرمان اعدام شدند سه نفر بلوچ بودن به نامهای عبد
النا صر مرادزهی، نظر براهوئي و فیض الله براهویی. در تاریخ 8-6-2010 نیز 6
نفر در زندان قزلحصار کرج به دار آویخته شدند به اسامی احمد توتازهی، امان
الله توتازهی، احمد شه بخش، عبدالکریم توتازهی، باقی امینی و سنجر
توتازهی، که همگی بلوچ، سنی مذهب واصالتا از منطقه زاهدان و خاش بودند.
علاوه
از اعدامهای دست جمعی عده ی کثیری از کولبران (بدوک) و کسانی که به دلیل
بیکاری و فقر اقدام به جابجایی مواد سوختی، کالا و میوه در مناطق مرزی می
کنند بی مهابا توسط نیروی انتظامی با شلیک مستقیم و بدون هشدار به قتل می
رسند و اخیرا این پدیده به داخل شهرها و جاده های اصلی نیز سرایت کرده و در
برخی موارد کودکان و زنان نیز قربانی این جنایات هستند، یک نمونه از این
موارد قتل دختر 11ساله بنام رویا سارانی در تاریخ 26/2/1386 درخیابان برق
زاهدان می باشد، حتی برخی گزارشات مردمی حکایت از قتل عمدی بیماران و زنان
در بیمارستانهای دولتی دارد که بسیار نگران کننده است.
-سلب
تابعیت و ابطال شناسنامه؛ این سیاست که به صورت کلی اهل سنت ایران را هدف
گرفته است، در بلوچستان به یکی از مهمترین پروژه های نظام برای پاکسازی
قومی و تغییر بافت جمعیتی تبدیل شده و موجب آواره شدن شهروندان بلوچ از
سرزمین اجدادی و کوچ اجباری به افغانستان شده است و این در حالی است که
حکام ایرانی هم در رژیم سابق و هم در این نظام، اقوام زیادی از افغانهای
شیعه را با دادن تابعیت وامکانات شغلی و اقتصادی دعوت به مهاجرت به ایران
کرده و به این سوی مرز آورده اند که از نمونه های آن اقوام بربری، هزاره،
سنچولی، شهریاری و دهمرده هستند. امروزه از آثار این مهاجرت که در نتیجه ی
ترکیب انگیزه های نژادی و مذهبی صورت گرفته است واگذاری اغلب پست های
مدیریتی، نظامی و علمی در بلوچستان و مناطق سنی نشین استانهای خراسان به
همین مهاجران است که به مهمترین دردسر مردم بومی و صاحبان اصلی سرزمین
تبدیل شده است و از آنجایی که حکام ایرانی همواره مدعی هستند که الهام بخش
بقیه حکومتها بوده اند، شاید بتوان گفت سیاست قذافی در استخدام مزدوران
خارجی در سرکوب ملت خویش نیز از اینجا الهام گرفته باشد.
-
طرح انسداد مرز ودیوار حایل در مرز ایران با کشورهای پاکستان و افغانستان؛
این طرح که به بهانه آن بسیاری از روستاهای مرزی تخلیه و تخریب گردیده
اند، در سال 86 در مجلس تصویب شد و مبلغ صد ملیارد تومان برای دیوارکشی
در امتداد مرز بلوچستان تخصیص داده شد که تاکنون بیش از100 کیلومتر مرز
بین بلوچستان ایران و پاکستان دیوار کشی و 460 کیلومتر نیزکانال کشی شده
است. نکته قابل ذکر اینکه به بهانه این طرح بسیاری از روستاهای در مسیر این
پروژه تخریب گردیده و ساکنان آن به اجبار به شهرهای دیگر کوچانده شده اند.
اگر
چه مسوولین نظام در محافل خبری این دیوارکشی را به موضوع مواد مخدر ربط می
دهند و از این رهگذر از کشورهای جهان و سازمان های بین المللی کمکهایی نیز
دریافت می کنند اما حقیقت این است که حمل و نقل مواد مخدر اختصاصی به
مرزهای بلوچستان نداشته و تقریبا از تمامی مبادی ورودی و خروجی زمینی، آبی
و هوایی کشور انجام می گیرد و کیست که نداند که عاملان و سوداگران اصلی
این تجارت پرسود متنفذین کشور و برخی مقامات سیاسی و نظامی جمهوری اسلامی
هستند، نه دامداران و کشاورزان فقیر مناطق محروم بلوچستان .
انسداد
فيزیکی مرز تاثیرات منفی و مخربی بر فرهنگ و تمدن ملتی که در دوسوی مرز
زندگی می کنند می گذارد، مردمی که نه تنها دارای فرهنگ و مذهب واحدی هستند
بلکه در اغلب موارد خویشاوند و از یک فامیلند و چنین دیواری بسیاری از
خانواده ها و افراد یک طایفه را از یکدیگر جدا می کند که این خود مخالف با
اصول انسانی و بین المللی است.
یکی
دیگر از پیامدهای ساخت دیوار حائل مشکلات معیشتی و اقتصادی است مخصوصا
که در طول این سالها هیچگونه طرح اقتصادی و ایجاد منابع درآمدزا برای مردم
منطقه صورت نگرفته و ملت بلوچ از مرز به عنوان منبعی اقتصادی استفاده کرده و
برای رفع نیازهای مادی خود به آن وابسته شده اند و اکنون با ساخته شدن
دیوار حایل مردم از یک منبع اقتصادی محروم می شوند.
نکته
قابل تامل این است که دولت جمهوری اسلامی دقیقا به همین دلایل همواره از
طرح دیوار حایل رژیم اسراییل انتقاد کرده و آن را طرحی ظالمانه می داند!
-تشویق
به مهاجرت شیعه های شهرهای دیگر به بلوچستان؛ یکی دیگر از سیاستهای نظام
به منظور تغییر بافت جمعیتی در مناطق سنی نشین مخصوصا بلوچستان انجام می
گیرد تشویق به مهاجرت به این مناطق با دادن امتیازات انحصاری تجاری و
اعطای فرصتهای شغلی به مهاجران شیعه مذهب است بگونه ای که اغلب پیمانکاری
های سودآور در این استان به این افراد واگذار می شود و منطقه آزاد تجاری
چابهار نیز عمدتا در اختیار افراد غیر بومی است، همچنین با تبدیل بلوچستان
به یک پادگان بزرگ و اسقرار یگانهای مهم سپاه، ارتش و نیروی انتظامی همچون
قرارگاه خاتم الانبیا، لشکر 88، تیپ2، پایگاه شکاری چابهار و مرصاد عملا
لشکری دهها هزار نفری به این منطقه کوچانده شده اند که همگی از مسکن و زمین
رایگان برخوردار گشته و افراد رده بالایشان از تجارت پرسود ترانزیت کالا و
مواد مخدر نیز بهره مندند.
-ایجاد
تغییرات مصنوعی در تقسیمات کشوری با هدف تضعیف تمرکز اهل سنت ؛ سابقه این
سیاست هرچند به قبل از انقلاب برمی گردد (از نمونه های بارز آن تقسیم
کردستان والحاق بخشهای مهمی از مناطق کرد نشین به استان آذربایجان و
استانهای همجوار و همچنین الحاق بخشهای از بلوچستان به کرمان و هرمزگان
است) اما در سالهای اخیر این سیاست با گرفتن رنگ و بوی مذهبی شدت بیشتری
یافته و مثلا شهر میرجاوه با اینکه جمعیت قابل ملاحظه ای دارد به حوزه
انتخابیه شهرستان خاش ملحق شده است تا از داشتن یک نماینده در مجلس محروم
بشود و یا شهر نصرت آباد با هدف تاثیر گذاری بر زاهدان به نفع اقلیت شیعه
از این حوزه جدا و 300 کیلومتر آنطرفتر به حوزه انتخابیه خاش ملحق گردیده
است.
-تغییر
اسامی شهرها و خیابانها با انگیزه های عمدتا مذهبی و شیعی سازی این مناطق
بگونه ای که امروزه در استان های عمدتا سنی نشین از جمله بلوچستان،
کردستان، خراسان، جنوب و ترکمن صحرا کمتر محله، خیابان و کوچه ای مشاهده می
شود که حکایت کننده فرهنگ، زبان، تمدن و مذهب این اقوام باشد.
حقوق سیاسی
براساس
اصل 115 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران یک فرد غیر شیعه اثناعشری نمی
تواند رییس دولت شود، این اصل هرچند بر روی کاغذ تنها به مورد مذکور
محدود مانده است اما بهانه کافی را به دست حاکمان داده است که اهل سنت را
از رسیدن به تمامی مناسب عالی اداری محروم کنند بگونه ای که در کل کابینه
دولت ایران هیچ فرد سنی مذهبی در مقام وزیر، معاون وزیر، استاندار، سفیر و
غیره وجود ندارد و برخی وزارت خانه همچون خارجه، دفاع، نفت، علوم، اقتصاد و
دارایی بکلی از وجود اهل سنت خالی هستند، مجالس مهم و انتسابی نظیر مصلحت
نظام و شورای نگهبان نیز برای سنی ها شهرهای ممنوعه محسوب می شوند. اهل سنت
همچنین در نیروهای مسلح حضور نداشته و در آنجا نامحرم به حساب می آیند حتی
در استان های سنی نشین و در پست های دسته دوم وچندم نیز حضور اکثریت مردم
سنی این مناطق در ادارات و دانشگاهها کمتر از 5% است که این مساله نیز سیر
نزولی داشته و با بازنشسته شدن این افراد حضور آنان به صفر می رسد.
محدودیت های مذهبی
هرچند
اهل سنت ایران در تمامی زمینه ها مورد ظلم و تبعیض هستند آما آنچه اوضاع
این اقلیت را بیش از بقیه موارد بحرانی ساخته است سیاست سنی زدایی و جنگ
مذهبی است که از سوی دولتمردان مکتب محور جمهوری اسلامی در حال اجرا است،
فشار مذهبی تقریبا بزرگترین پروژه نظام جمهوری اسلامی و بزرگترین رسالت
مسوولینی است که در این مناطق حکم می رانند و تمام شانس موفقیت و ارتقای
شغلی خود را از طریق ایجاد فشار مضاعف براین مردم دنبال می کنند مخصوصا با
این احساس که از این بابت هیچگاه مورد مواخذه قرار نخواهند گرفت و هیچ
سازمان بین المللی و محلی هم به این اقدامات اعتراضی نمی کند.
-طرح
موسوم به ساماندهی مدارس دینی اهل سنت؛ این طرح که توسط نمایندگان ولی
فقیه تهیه و به تصویب شورای انقلاب فرهنگی رسانده شده است با هدف ایجاد
محدودیت و مداخله در امور مدارس دینی اهل سنت صورت می گیرد وحذف و تعطیلی
تدریجی این مدارس را در بر دارد، براساس این طرح مدارس دینی اهل سنت توسط
روحانیون شیعه اداره شده و نظام آموزشی و محتوای کتب درسی شان نیز از سوی
آنها دیکته خواهد شد، مدیران و اساتید این حوزه ها صلاحیت خود را از
روحانیون شیعه و تنها به مدت یک سال دریافت می کنند و پس از آن اگر طبق میل
آنها رفتار نکرده باشند عزل می گردند( چنانکه اخیرا مدیر مدرسه دینی کنگان
در استان بوشهر عزل گردید)، هرچند مدارس دینی و علمای اهل سنت در اغلب
مناطق زیربار این طرح نرفته اند اما سنی مذهبان مناطق جنوبی و حاشیه خلیج
فارس در استانهای هرمزگان و بوشهر که طرح مذکور را پذیرفته اند اکنون به
صورت وسیع شاهد این مداخلات هستند بگونه ای که تاکنون مدارس سوزا، کاروان و
هلر در جزیره قشم با تصمیم شورای مذکور تعطیل شده اند.
-تخریب مساجد و مدارس دینی اهل سنت
در
کنار طرح موسوم به ساماندهی و همزمان با فشارهای سیاسی حکومت جمهوری
اسلامی در برخی موارد اقدام به تخریب و حذف فیزیکی بسیاری از مساجد و مدارس
دینی اهل سنت نموده است که چند نمونه از آن در اینجا ذکر می گردد.
1-
تعطیلی مدرسه دینی چاه جمال ایرانشهر وبازداشت مدیر این حوزه مولوی
عبداقدوس ملازهی و به همراه یکی دیگر از علمای شهرستان ایرانشهر به نام
مولوی محمد یوسف سهرابی، این دو روحانی بلوچ در ایرانشهر بازداشت و به
زندان زاهدان منتقل شدند و پس از تحمل شکنجه های فراوان در 21/01/1387 در
محوطه این زندان اعدام و جنازه های شان در حضور ماموران اداره اطلاعات و
بدون حضور فامیل و دوستان شبانه در قبرستان زاهدان به خاک سپرده شدند.
2-تخریب مسجد جوادیه اهل سنت شهرستان بجنورد خراسان شمالی در تاریخ 7/8/1386
3- پلمپ نمازخانه اهل سنت تهران در تاریخ 17/11/1389 این نمازخانه با سابقه تعطیل و از اقامه نماز عید در آن ممانعت به عمل آمد.
4-مسجد اهل سنت اهواز در تاریخ .... تعطیل و روحانی برجسته این شهر شیخ عبدالحمید دوسری بازداشت گردیدند.
5-تخریب مسجد جامع و باسابقه شیخ فیض مشهد در بهمن 1372 و به دنبال آن یورش به مسجد مکی زاهدان وکشتار مردم معترض به تخریب این مسجد.
6-
مسجد فاضل آباد در استان گلستان؛ این مسجد که نتها مسجد اهل سنت این شهر
بود، در تاريخ 6/3/1387 از سوی شورای تامين شهرستان علیآباد كتول پلمپ
گرديد و 8/3/1387 به دستور دادستان علیآباد كتول تابلو ی سردر مسجد پايين
كشيده شد.
7-
تخریب مدرسه دینی امام ابوحنیفه عظیم آباد زابل؛ این مدرسه که در واقع یکی
از شعب دارالعلوم زاهدان بود با 600 نفر طلبه از نظر جمعیت، دومین مدرسه
شورای هماهنگی مدارس استان بود در تاریخ 6/6/1387 توسط نیروهای مسلح و با
ماشین آلات سنگین تخریب گشت و به دنبال آن در تاریخ 17/6/1387 تعدادی از
جوانان فعال و افراد مرتبط با این مدرسه به دلیل انتشار خبر تخریب آن توسط
اداره اطلاعات بازداشت شدند از جمله 1- عبدالرحمن شه بخش 2- نورمحمد شه بخش
3- عبدالکریم 4-عبدالقادر نارویی 5- عزیزالله نارویی 6- محمد حسین خلیلی
7- محمد رضا رخشانی 8-آقای عبدالرزاق براهویی یکی از اعضای شورای اسلامی
روستای عظیم آباد.
لازم به ذکر است که افراد دستگیر شده در هنگام دستگیری مورد ضرب و شتم قرار گرفته و منازل بعضی از آنها مورد بازرسی قرار گرفته است.
توقیف
گذرنامه رهبر مذهبی اهل سنت جناب مولانا عبدالحمید و هیات همراه ایشان به
هنگام بازگشت از کشور ترکیه و شرکت در کنفرانس شورای جهانی علمای مسلمین.
این سیاست پس از آن نیز ادامه یافت و بسیاری از اساتید دارالعلوم زاهدان از
جمله مولانا عبدالغنی بدری معاونت آموزشی دارالعلوم زاهدان و دکتر
عبیدالله بادپا از اساتید این مرکز علمی نیز از سفر به خارج بازداشته شدند
اخیرا دامنه این بدعت گسترش بیشتری یافته و بسیاری از علما، اساتید،
دانشجویان اهل سنت از سفر به خارج از کشور و حتی ادای مناسک حج و عمره
محروم شده اند، و حتی شخصیتهای معروف علمی از سفر حج و عمره با لباس احرام
بازداشته شده و آخرین مورد از این اقدام، جلوگیری از سفر مفتی اهل سنت
ایران و سردبیر مجله ندای اسلام جناب مفتی قاسم قاسمی از سفرحج تمتع بود و
درحالیکه لباس احرام به تن داشت در تاریخ 7 آبان 1390 از فرودگاه زاهدان
بازگردانده شدند.
از شخصیت های دیگری که به همین صورت ممنوع الخروج شده اند کاک حسن امینی رییس مکتب قران سنندج است.
-برکناری
مولوی سید محمد موحد فاضلی امام جمعه شهرستان تایباد و تحمیل فردی دیگر به
عنوان امام جمعه به مردم این شهر و ضرب وشتم معترضان به برکناری امام
جمعه.
-
ممانعت از برگزاری نشست دیداری دانشجویان اهل سنت با علما در دارالعلوم
زاهدان و به دنبال آن دستگیری حبیب الله مرجانی مسوول امور دانشجویی این
حوزه.
-
ایجاد محدودیت وجلوگیری از مشارکت اهل سنت در همایش سالانه دارالعوم
زاهدان؛ این مراسم که بزرگترین گردهمایی اهل سنت ایران است و همه ساله به
مناسبت فارغ التحصیلی طلاب دارالعلوم زاهدان برگزار می گردد، چند سالی است
که با محدودیت ها و دخالت های فراقانونی مسوولان مواجه است، در سال 1389 از
شرکت مهمانان خارجی این همایش که از شخصیت های بارز و علمی کشورهای مالزی و
سوریه بودند جلوگیری به عمل آمد و این مهمانان از تهران به کشورشان
بازگردانده شدند. در سال 1390 این فشارها افزایش یافت و ضمن ایجاد محدودیت
زمانی برای برگزاری آن حتی از شرکت علما وشخصیت های داخل کشور نیز جلوگیری
شد و عموم مردم و علاقه مندان به شرکت در آن با مشکلات مواجه شدند.
اعدام های سیاسی فعالان و علمای اهل سنت
تاکید می کنیم در این لیست تنها برخی از اعدام شدگان عقیدتی و سیاسی اهل سنت را توانسته جمع آوری و ارسال کنیم.
1-مولوی عبدالقدوس ملازهی؛ درتاریخ 21/01/1387 در محوطه زندان شهرستان زاهدان اعدام شد.
2-یعقوب
مهرنهاد؛ روزنامه نگار و فعال مدنی در اردیبهشت ماه 1386 توسط نیروهای
اطلاعاتی، امنیتی در زاهدان بازداشت و در تاریخ 14/5/1387 در محوطه زندان
مرکزی زاهدان اعدام شد.
3-مولوی یوسف سهرابی؛ درتاریخ 21/01/1387 در محوطه زندان شهرستان زاهدان اعدام شد.
4-
سه جوان بلوچ به نامهای غلام رسول شاهوزهی، حاجی نوتی زهی و ذبیح الله
نارویی در تاریخ 9/3/1388و تنها یک روز پس از حادثه بمب گذاری در حسینیه
علی بن ابی طالب زاهدان در ملاعام و در مقابل همین حسینیه با عنوان عاملان
بمب گزاری اعدام شدند. ویدیوی چندش آوری که از این مراسم در شبکه های
اینترنتی پخش گردیده کاملا نشان می دهد که این اعدام یک انتقام کور و نشات
گرفته از فاشیسم مذهبی است.
5-در
تاریخ 2/9/1389 یازده جوان بلوچ به نامهای عبدالباسط شه بخش، عبالناصر شه
بخش، عبدالشکور زنگی زهی، محمد صالح اسلام زهی، ناصر شه بخش، لال محمد شه
بخش، عطاالله ریگی، عبدالرحمن نارویی، عبدالروف شه بخش، بالانچ نارویی،
احمد نارویی در محوطه زندان زاهدان به دار آویخته شدند.
اتهام این افراد به ادعای حجه الاسلام حمیدی محاربه واقدام علیه جمهوری اسلامی بوده است.
6-نصرالله
شنبه زهی؛ در تاریخ 30/11/1385 و تنها 5 روز پس از حادثه انفجار اتوبوس
حامل نظامیان سپاه پاسداران در بلوار ثارالله زاهدان در محل حادثه و در
حالیکه از شدت شکنجه ها توان سرپا ایستادن نداشت به دار آویخته شد. مسوولان
قضایی جمهوری اسلامی او را عامل اصلی این عملیات معرفی کردند و مدعی شدند
در روز حادثه موفق به دستگیری او شده اند، تلویزیون دولتی ایران نیز
اعترافاتی از او را به نمایش گذاشت که در آن به ارتکاب این عملیات در مقابل
مبلغی حدود 100 دلار اعتراف می کند، او همچنین در این اعترافات می پذیرد
که سرقت مسلحانه چندی قبل بانک رفاه زاهدان که طی آن مبلغی حدود 1000000
دلار به سرقت رفته بود نیز کار او بوده است! مقامات دادگاه انقلاب اسلامی
مسوولیت کشتن 4نظامی در بلوار معلم زاهدان در تاریخ 12/11/85 و چند پرونده
مفتوح دیگر را نیز بر گردن او انداختند.
7-
در تاریخ 31/5/1386 دو جوان از طایفه گمشادزهی در منطقه کوه سفید سراوان
در مانور نظامی موسوم به "رزمایش اتحاد2" بقتل رسیدند تلویزیون استانی رژیم
بدون نام بردن از کشته شدگان آنها را عوامل نا امنی معرفی کرد.
8-
شیر محمد شه بخش درتاریخ 4/10/1388 دستگیر و درتاریخ 8/10/1388 یعنی تنها
چهار روز پس از دستگیری زیر شکنجه های وزارت اطلاعات به شهادت رسید.
اتهام: خویشاوندی با حاج خدابخش شه بخش (یکی از مخالفان نظام).
تدفین: توسط ماموران امنیتی بدون آگاهی خانواده
پس
از مدتی خبر وفات وی را به خانواده اش دادند و مدعی شدند که بر اثر سکته
وفات نموده است و یک قبری را نشان داده اند و گفته اند ما وی را در این محل
دفن کرده ایم.
9-سعیدگل
جان دوست (شنبه زهی) در تاریخ 1/1/1385 بازداشت و درتاریخ 21/3/ 1385 کشته
شد و توسط نیروهای امنیتی دفن گردید لازم به ذکر است که جنازه این جوان
را به خانواده نشان نداده اند بلکه پس از 40 روز از تاریخ شهادت (یعنی همان
تاریخی که در گواهی فوت درج شده است) پدر وی را که قادر به راه رفتن
نبوده، بوسیله ویلچر به قبرستان مذکور برده و یک قبر را به وی نشان داده
اند و مدعی شده اند که فرزند او بر اثر ایست قلبی وفات نموده و در اینجا
دفن گردیده است.
اتهام: داشتن عکس عبدالمالک ریگی در تلفن همراه و یک تماس تلفنی با وی.
ربوده شدگان ومفقودین
یکی
از قضایای دردناک که وجدان هر آزاده ای را به درد می آورد قضیه انسانهایی
است که به وسیله عوامل سازمانهای مخفی ربوده شده وسرنوشت شان در ابهام قرار
گرفته است، در سالهای اخیر هرچند جنازه برخی از ربوده شده گان پیدا شده
است اما عده ای همچنان وپس از سپری شدن مدت طولانی ناپدید هستند و خانواده
هایشان همچنان چشم به راه عزیزانشان هستند، اسامی تعدادی از این افراد
ربوده شده در ذیل ذکر می گردد.
1-عبدالخالق
از فعالان انتظامات مسجد جامع مکی که در سال 13778 و در حال خدمت رسانی به
نمازگزاران در نماز جمعه این مسجد توسط افراد نامعلوم بازداشت و تاکنون از
سرنوشت ایشان خبری در دست نیست و تمامی تلاش خانواده و نزدیکان ایشان و
مراجعه به مقامات مربوطه بی نتیجه مانده است.
2-عطا
محمد ریگی؛ به همراه 2 تن از شهروندان کلیمی ایرانی در جاده فرودگاه
زاهدان ربوده شده و خانواده شان در بلاتکلیفی به سر می برند.
3-مولوی
حبیب الله حسین بر؛ در سال 1990 پس از چند بار احضار به اطلاعات شهرستان
سراوان ربوده شده و تاکنون هیچگونه اطلاعی از سرنوشتش نیست.
4-وحيد
ميربلوچ زهي؛ در 25/11/1385 و دقیقا روزی که اتوبوس حامل سپاه پاسداران
در زاهدان منفجر شده از منزل خارج و با شنیدن صدای انفجار که در نزدیکی محل
اقامت شان بوده به طرف محل حادثه می رود و از آنجا به طرز مشکوکی ناپدید
می گردد. پس از چند ماه بی خبری جنازه این جوان 23ساله در تاریخ 23/3/1386
توسط شخصي در اطراف زاهدان كشف مي گردد. نكته قابل توجه اینکه آثار انواع
شكنجه بر بدن او ديده شده است .
تعدادی اززندانیان سیاسی و عقیدتی
1-محمد
صابر ملک رییسی؛ در تاریخ 24/09/2010 در چابهار بازداشت شد، این نوجوان
بلوچ به اعتراف خود ماموران جرمی مرتکب نشده و صرفا به خاطر برادر بزرگترش
که مورد تعقیب است گروگان گرفته شده است ماموران گفته اند تنها در صورت
تسلیم برادرش او را آزاد می کنند، این نوجوان که از تحصیل محروم است اخیرا
به زندانی در استان آذربایجان منتقل گردیده است.
2-عبدالعلیم
(عبدالرحیم) شه بخش؛ داماد امام جمعه اهل سنت زاهدان در تاریخ 15/7/1389
بازداشت و در 17/11/1389 با قید وثیقه از زندان اوین تهران آزاد شد.
3-مولوی
یوسف اسماعیل زهی؛ داماد امام جمعه اهل سنت زاهدان و مسوول وبسایت رسمی
دارالعلوم زاهدان در تاریخ19/6/1387 در زاهدان بازداشت و در تاریخ 26/10/
1387 با قید وثیقه آزاد شد.
4-مولانا
احمد نارویی؛ معاونت اداری دارالعلوم زاهدان به خاطر عدم پذیرش طرح
تحمیلی موسوم به ساماندهی مدارس اهل سنت در تاریخ 9/5/1387 به دادگاه ویژه
روحانیت در مشهد احضار و در آنجا بازداشت گردید.
5-
مولانا عبدالغنی بدری؛ معاونت آموزشی دارالعلوم زاهدان در تاریخ 21/8/1388
توسط دادگاه ویژه روحانیت به مشهد احضار و بازداشت گردیدند.
6-
مولوی عبدالعلی خیر شاهی، در تاریخ 17/1/1387 باز داشت وس از 10 ماه
بلاتکلیفی در 23/11/1387 به 4سال و 6ماه حبس و 5سال تبعید و ممنوعیت دایم
از سخنرانی محکوم شدندو در حال گذراندن دوران محکومیت خویش در زندان وکیل
آباد مشهد می باشد.
7-حافظ
اسماعیل ملازهی صرفا به خاطر رابطه فامیلی با امام جمعه اهل سنت زاهدان در
تاریخ 10/08/1389 بازداشت و به 6 سال حبس محکوم شد، ایشان در تاریخ
10/08/1390 به زندان یزد منتقل گردید.
8-ایوب
گنجی؛ امام جماعت مسجد نور شهرستان سنندج در فروردین 1387 بازداشت و به 10
سال حبس محکوم شد و در حال سپری نمودن دوران حبس در زندان همدان است.
9-حبیب
الله مرجانی از اساتید دارالعلوم زاهدان و مسوول ارتباطات دانشجویی این
مرکز در تاریخ 11/2/1390 در زاهدان باز داشت و همچنان در بازداشت به سر می
برد.
10-سخی
ریگی؛ وبلاگنویس و فعال مدنی در 12/04/1388 دستگیر و به 20 سال حبس و
تبعید یه اهواز محکوم شد و هم اکنون درحال سپری نمودن دوران محکومیت در
زندان زاهدان می باشد.
11-مولوی
رحيم بخش اربابي؛ ساکن ايرانشهر و امام مسجد منطقه نوک آباد ايرانشهر در
فروردین 1390 دستگیر و به زندان اداره اطلاعات زاهدان منتقل شده است و هنوز
بلاتکلیف است.
12-مولوی
عبیدالله موسی زاده؛ مسوول و امام جماعت نمازخانه اهل سنت تهران در تاریخ
17/11/1389و به دنبال تعطیلی این نمازخانه بازداشت و در 22/12/1389 از
زندان اوین آزاد شد.
13-مولانا
موحد فاضلی در تاریخ3/11/1389 به دادگاه ویژه روحانبت مشهد احضار و
بازداشت گردید و پس از تحمل ماهها زندان در 30/5/1390 با قید وثیقه آزاد
شدند.
14-علی
اکبر محمودی؛ از فعالین اهل سنت شهرستان قصرشیرین در استان کرمانشاه در
تاریخ 24/11/1389،توسط نیروهای امنیتی این شهرستان بازداشت و به مکان
نامعلومی انتقال داده شده است.
15-محمد
حسین خلیلی مسئول موسسه فرهنگی خلیلی در تاریخ 17\6\87 بعد از تخریب
مدرسه دینی امام ابوحنیفه عظیمآباد زابل دستگیر و در تاریخ سهشنبه
26\9\87 آزاد شد.
16-جاوید
(محمود) اکرمی دانش آموز دبیرستانی، در تاریخ 3/6/1390 در منزل خود در
شهرک «خور» لارستان دستگیر شده و گفته میشود بازداشت وی توسط اداره
اطلاعات استان کرمان بوده و از لارستان استان فارس به کرمان منتقل شده است
و بجز تماس یک دقیقهای وی، هیچ اطلاعی از شرایط نگهداری وی و اتهاماتش در
دست نیست. گفتنی است ایشان فعالیتهای کاملا مسالمت آمیزی در زمینه
اعتراض به تبعیض علیه هموطنان اهل سنت نیز داشته است.
17-شیخ
"عبدالحمید دوسری" امام جمعه مسجد اروندکنار و ازشخصیتهای برجسته اهل سنت
اهواز که به دنبال تعطیلی مسجد دستگیر و پس از مدتی به قید ضمانت آزاد شده
بود مجدداً دستگیر و محکوم به شش سال زندان و هشت سال تبعید شدند.
-
احضار مکرر علمای سرشناس منطقه به دادگاه ویژه روحانیت مستقر در مشهد و
توهین و تحقیر آنها توسط بازجوهای مستقر در این دادگاه از جمله شیخ الحدیث
مولانا محمد یوسف حیسن پور مدیر مدرسه دینی گشت سراوان، مولوی موحد فاضلی
امام جمعه تایباد، مولانا محمدگل ریگی مدیر مدرسه دینی مخزن العلوم خاش،
مولوی عبدالمجید اسماعیل زهی و حافظ محمد اسلام ملازهی از اساتید دارالعلوم
زاهدان، مولوی محمد عثمان قلندرزهی مدیر مدرسه دینی مدینه العلوم شهرستان
خاش، مولوی محمد اسماعیل زهی مدیر مدرسه دینی اشاعه التوحید زاهدان.
-
بازداشت جمع کثیری از جوانان و مردم زاهدان؛ در اواسط خرداد ماه 1386 جمع
کثیری از مردم و جوانان بلوچ در زاهدان بازداشت گردیدند این بازداشتها به
دنبال اعتراض مردم این شهر نسبت به هتک حرمت امام جمعه اهل سنت از سوی برخی
ماموران و بسیجی های زابلی صورت گرفت، درحالیکه با تندروهایی که با
رفتارشان مسبب این ناآرامی ها بودند هیچگونه برخوردی نشد، مرزیه دادستان
استان سیستان و بلوچستان در مصاحبه با مطبوعات و خبرنگاران بازداشت 88 نفر
را در رابطه با ناآرامی های خرداد 1386 زاهدان تایید کرد، او بازداشت شده
گان را به ایجاد اغتشاش در این شهر متهم کرد. لازم به ذکر است این جوانان
پس از بازداشت به بازداشتگاه اطلاعات نیروی انتظامی زاهدان منتقل گردید،
اظهارات بازداشت شده گان و آثاری که در بدن برخی از آنان مشاهده می گردد
نشان می دهد که به وحشیانه ترین شکل مورد شکنجه و آزار قرار گرفته اند،
وحشیگری شکنجه گران این بازداشتگاه به حدی بود که میان مردم این شهربه
کهریزک زاهدان شهرت یافت اما برخلاف پرونده کهریزک تهران دراین مورد حتی یک
رسیدگی صوری هم انجام نگرفت و اغلب شکنجه گران ارتقای درجه یافته و پاداش
دریافت نمودند بگونه ای که فردی به نام علی سرحدی که بیشترین جنایات را
مرتکب شده بود بعدها به ریاست اطلاعات نیروی انتظامی چابهار منسوب و امروزه
یکی از تاجران و سرمایه گزاران مهم در منطقه آزاد این شهر به حساب می آید.
در
پایان ذکر این نکته ضروری می نماید که آنچه ذکر شد تنها بخش بسیار کوچکی
از حجم عظیم نقض حقوق بشر و ظلمی است که بر جامعه اهل سنت ایران رفته و می
رود و از آنجا که هزینه فعالیت های مدنی واجتماعی در این مناطق بسیار بالا
است انگیزه این فعالیتها درضعیفترین حالت قرار دارد و از سویی سطح
توانمندی سازمانهای مدافع حقوق بشر در گزارش نقض حقوق بشر در مناطق اهل سنت
در پایین ترین سطح قرار دارد، به عنوان مثال براساس برآورد مجموعه فعالان
حقوق بشر ایران (هرانا) توانمندی این سازمان برای گزارش نقض حقوق بشر در
استان سیستان و بلوچستان تنها 2% است در حالی که این شاخص برای تهران 49%
می باشد بر این اساس می توان گفت تنها 2% مظالم گزارش می شود.
امید است با تلاش شما این میزان افزایش یافته و به طبع تاثیر مثبتی در کاهش موارد نقض حقوق بشر را در این مناطق داشته باشد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر